محمدپارسا جانمحمدپارسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

نفس مامان و بابا

برفیه برفی!

صدای برفی از توی خیابون داره میاد که داد میزنه برف پارو می کنیم. یاد پارسال همین روزها افتادم.چون نگران بودم روز 11 بهمن برف سنگینی بیاد و من نتونم خودمو به بیمارستان برسونم. بعضی شبها خواب می دیدم که نمی تونم خودمو بی بیمارستان برسونم.وااای چه کابوس هایی که نمی دیدم. خدارو شکر هوا برفی نشد بلکه محمدپارسا در یک روز آفتابی پا به دنیا گذاشت.امااااااااا امسال 11 بهمن بارش برف شروع شده و الان که ساعت 8شب هست ارتفاع برف به یک وجب رسیده!!من خودم در یک شب برفی بدنیا اومدم.مامانم تعریف می کنه که راه بسته شده بود و مجبور شده بود نیم ساعت با اینکه دردش شروع شده بود پیاده روی کنه تا به بیمارستان برسه. ...
12 بهمن 1392

پسر عزیزمون یک ساله شد

دیشب جشن تولد محمدپارسا جون بود. تولدی با تم زنبوری و کیک زنبوری خوشگل.جشن تولد پسرم را با حضور دوستانمون برگزار کردیم.بزودی میام با عکسهای خوشگل. از همین جا دوباره از دوستان خوبمون تشکر می کنیم که با حضورشون در بهترین شب سال ما را همراهی کردند. ...
11 بهمن 1392

اولین های محمدپارسا

اولین های پسرم : اولین لگد : هفته 22ام اولین باری که پستونک خوردی:2روزگی اولین حمام:3روزگی اولین بار که ازت خون گرفتن:5 روزگی روزی که بند نافت افتاد: 8 روزگی اولین سالگرد ازدواجمون با حضور تو:7 ماهگی اولین باری که مریض شدی:5 روزگی اولین باری که رفتیم آتلیه:3 ماه و 20 روزگی اولین جشن تولدی که رفتی:10 ماهگی اولین عروسی که رفتی: 7 ماه و 15 روزگی اولین بار که اغو گفتی:33 روزگی اولین مسافرت سه نفره: 1ماه و 25 روزگی اولین غلت:2 ماه و 21 روزگی اولین برف: 10ماهگی اولین عیدی که گرفتی:اماه و 20 روزگی اولین غلت سریع:4ماه و 3 روز اولین 13به در: 2 ماه و 2 روزگی اولین بار که باکالسکه رفتیم بیرون:4 ماهگی اولین بار...
11 بهمن 1392

دیگه چیزی نمونده!!

دیگه چیزی نمونده تا پسر گلم یک ساله بشه. در تدارک جشن تولد هستم.تمش را آماده کردم، امروز یا فردا هم کیکش را سفارش میدیم.مامانم هم سرما خورده و تنها یاورم از ترس اینکه محمدپارسا سرما نخوره از ما دوری می کنه.تا پارسال بهمن ماه که میشد مدام به خانواده یادآور میشدم که ١٧ بهمن یادتون نره!!ولی امسال این روز اصلا واسم اهمیتی نداره.فقط ١١ بهمن ...
6 بهمن 1392

تولد به تاریخ قمری

به تاریخ قمری پسرم یک ساله شد!! یادش بخیر چه زود گذشت.دیروز قرآنی که با آن قرعه کشی کرده بودیم را اتفاقی باز کردم، دیدم چندتا کاغذ لای قرآن هست. وقتی لای کاغذ را باز کردم چیز جالبی دیدم. هنوز همان کاغذها لای قرآن مانده بودند.ما روز 17 ربیع الاول یعنی یک روز مانده به تولد پسرمان نام پسرمان را قطعی کردیم. روز ولادت حضرت محمد(ص) نام محمدپارسا از قرآن بیرون آمد.فردای آنروز هم محمدپارسا جان بدنیا آمد و تمام دنیای ما شد. اسم پارسا که انتخاب پدرش بود با نام محمد مزین شد. ان شاالله که همیشه در پناه خدا و پیامبرمان بهترین ها قسمتش باشد.
1 بهمن 1392

مکالمه تلفنی محمدپارسا و مامان بزرگش

مکالمه تلفنی محمدپارسا و مامان بزرگش(مامانه باباش ازش دوره و دیر به دیر همدیگر می بینند، البته گاهی باهم چت تصویری انجام میدن) خیلی واسمون جالب بود.پسرمون گوشی کنار گوشش بود. محمدپارسا: الوووووووو الووووووووو مامان بزرگ:محمدپارسا! محمدپارسا جان محمدپارسا: دان! مامان بزرگ: خوبی دردت به جانم؟ محمدپارسا: الوووووووو خلاصه پسرمون کلی حرف زد و من هم متعجب از مکالمه این دو نفر.من و همسری کلی ذوق کردیم.  
15 دی 1392

امنیت و ایمنی برای کودک

پسرمان از وقتی تونست سینه خیز بره به همه جای خونه سرک می کشید.حالا که می تونه 4 دست و پا حرکت کنه سرعت گشت و گذار در خانه و شیطنت هاش خیلی خیلی بیشتر شده. برای جلوگیری از خطرات احتمالی خونه را ایمن سازی کردیم ولی باز هم مشکلاتی دارم که امیدوارم دوستانم راه حلی پیدا کرده باشند و من بتونم ازشون کمک بگیرم.کارهایی که من برای ایمن کردن خونه انجام دادم به این صورت هست که بد نیست بدونید شاید به درد کسانی که شرایط منو دارن بخوره... هر نوع ماده و اشیای سمی از مواد شوینده گرفته تا ویتامین ها را از دسترس کودک دور کنید. درب کابینت ها را محکم کنید.(من در یک کابینت رو که توش قابلمه هست باز گذاشتم تا پسرم باهاش بازی کنه و دقایقی باهاش مشغول بشه)در...
15 دی 1392