حالا که یک سال و 4 ماه و 14 روزته...
پسر گلم حالا که یک سال و 4 ماه و 14 روزته. خیلی شیطون تر شدی. مامان قربونت بره کاش کمی غذا بخوری، از این بابت خیلی غصه می خورم. الان پیش مامان شیرین هستی و من می خوام از این روزهامون بنویسم. 12 خرداد رفتیم رودهن پیش دوست دوران دانشجویی بابا . اونا هم یه پسر 10 ماهه به اسم محمدنیکان داشتن. شما هیچ توجهی به هم نمی کردین و هر کدوم مشغول شیطنت کردن بودین. تا حالا پسری به شیطونی تو ندیده بودم اما اون شب دیدم. مامان نیکان واسمون بستنی آورد اما نیکان با یه حرکت 3 امتیازی ظرف بستنی تو را متلاشی کرد!! البته تو هم از خدا خواسته بودی که یه جوری از خوردن در بری. اون شب بهمون خوش گذشت.مامان نیکان پزشک هست صبح باید به سر کارش میرفت اما بابای نیکان با بابا...
نویسنده :
مامان محمدپارسا
18:09