17 بهمن 91 و 92
بالاخره روز تولد منم از راه رسید و اصلاً دلم نمی خواد بدونم که چند ساله شدم!!فقط خدا روشکر می کنم که امسال همه سالم و در خونه خودمون هستیم(فقط سرما خوردیم ) پارسال در همین روز محمدپارسا زردی گرفته بود و من باهاش بیمارستان بودم. دو شب در بیمارستان آریا بودیم چون تازه زایمان کرده بودم واسه من هم اتاق گرفتن و هروقت محمدپارسا بیدار میشد به اتاقم می آوردندتا بهش شیر بدم.در اون چند روز پسرم بهم عادت کرده بود و زیر دستگاه نمی موند تا زودتر خوب بشه،مکافاتی بود اون موضوع.منم نشسته بودم همش مثل ابر بهار گریه می کردم . یه خانم پرستار اومد و کمی منو دلداری داد تازه کمی آروم شده بودم که دیدم آقای همسر با یه دسته گل و کادوی تولد اومد پیشم آخه ١٧...
نویسنده :
مامان محمدپارسا
12:49