دو ماه و سه هفته و سه روز
دلبندم محمدپارسا جان دو ماه و سه هفته و سه روزه در کنارمون هستی.عزیز دل مامان ، هر روز بیشتر از روز قبل دوستت دارم .چند روز پیش بغل بابابزرگ بودی بعدش بابابزرگ گذاشتت سر جات و رفت لباسشو عوض کرد لباسش جدید بود و تو با اون لباس ندیده بودیش و دوباره اومد بغلت کرد.(هر روز داری می بینیش و باهاش جوری)چند لحظه نگاهش کردی،لبت آویزون شد و زدی زیر گریه،انگاری نشناختیش!!!یعنی پسرم غریبه و آشنا رو تشخیص میده؟!من و باباتو می شناسی پسرم.بابات بغلت کرد و نازت کرد و آروم شدی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی