دوسال و دو ماه
امروز یازدهم فروردین هزارو سیصدو نود و چهار هست و تودو سال و دو ماهه شدی پسر گلم.
حالا دیگه کسی اسمتو بپرسه جوابشو میدی.
با آقایون موقع سلام کردن دست میدی.
اکثر کلمات رو درست تلفظ می کنی.با هم شعر عمو زنجیر باف و اتل متل توتوله رو که دوست داری می خونیم.
یاد گرفتی صلوات بفرستی. به مسجد و مهر و سجاده و قرآن به همشون میگی الله اکبر!
کار کردن با گوشی من و بابا رو خوب یاد گرفتی که البته از این موضوع ناراحتم چون عاشق بازی هاش شدی!
موقع بیرون رفتن ساعتتو دستت می کنی و لباساتو خودت انتخاب می کنی که چی بپوشی و چی نپوشی.
موقع غذا خوردن تا لباست کثیف بشه فورا باید عوضش کنم و حین غذا خوردن دستتو چند بار باید بشورم .روی تمیز بودن حساس شدی!
از هیچ چیز ترسی نداری برای همین وقتی بیرون میریم یه لحظه ازت غافل بشیم غیبت میزنه و من از این موضوع میترسم چون همیشه استرس دارم که نکنه خدای نکرده گم بشی. هر چی بزرگتر میشی شیطونیات بیشتر میشه و خطرناک تر!!
من و بابا تا زنده هستیم همیشه پشتت هستیم و هواتو داریم.اما پناهگاه واقعی سایه امن خداست.در پناه خدا