محمدپارسا جانمحمدپارسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

نفس مامان و بابا

دوست قدیمی من!

1393/6/3 19:31
773 بازدید
اشتراک گذاری

جمعه1/6/93 تصمیم گرفتیم بریم پیک نیک.مقصد هم به انتخاب همسرم پارک جنگلی سراوان بود.هوا خیلی گرم بود اما وقتی رسیدیم و در الاچیقی در لابلای درخت ها نشستیم هوا خنک تر بود. آلاچیق های اطراف همه پر بودند. ما هم مثل بقیه کباب درست کردیم و نهار را نوش جان کردیم. حالا که ما بچه داریم اطرافمون را نگاه می کنیم تا ببینیم کی اطرافمون بچه داره و کیا مثل ما دارن دنبال بچشون میدوند!!! آلاچیق کنار ما یه خانواده پر جمعیت نشسته بودن که یه دختر کوچولو داشتن منم هی به محمدپارسا نشونش می دادم و می گفتم ببین نی نی نشسته تا پسرک ما هم لحظه ای بشینه.خلاصه یه نفر بینشون قیافه اش اشنا بود.که یادم اومد ای دل غافل این همون دوستی هست که 15 سال پیش صمیمی ترین دوستم بود و ما همدیگر و گم کرده بودیم و دیگه خبر همو نداشتیم.از دیدنش خیلی خوشحال شدم. دوست قدیمی من حسابداری خونده بود و در امور مالیاتی تهران مشغول به کار شده و 5 سال بود که ازدواج کرده بود. بالاخره نشستیم و یه دل سیر باهم حرف زدیم.خیلی خوشحال شدم که دوباره دیدمش.روز خیلی خوبی بود.

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان روژینا
4 شهریور 93 8:55
سلام زهرا جونعزیزم خیلی از دیدن تو و پارسا توچولو خوشحال شدمببوسش برام همیشه به گردش و شادی عزیزمدوستای خوب واقعا نعمتن
مامان محمدپارسا
پاسخ
سلام ریحانه جون.من هم خیلی خیلی خوشحال شدم و امیدوارم با بتونیم هدیگر رو ببینیم.شما خیلی زحمت کشیدی ممنونم