محمدپارسا جانمحمدپارسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

نفس مامان و بابا

این روزها

1393/4/3 10:03
276 بازدید
اشتراک گذاری

چند وقتی سرم شلوغ بود و نتونستم بیام اینجا و در مورد این روزها بنویسم.پسر گلم 2هفته پیش به امام زاده اسحاق رفتیم.در مسیر راه جایی نشستیم و بابا کباب درست کرد تو هم بهش کمک کردی.آره عزیزم کمک کردی چون چوب کوچولو پیدا می کردی و میاوردی توی آتیش مینداختی و بادزدن هم یاد گرفتی و ... ما دیگه هرجا که در طبیعت می ریم دنبال یه جای صاف مثل زمین فوتبال می گردیم که تو راحت باشی، آخه واسه یه لحظه هم شده یه جا نمی مونی. هفته پیش هم با دوستای همیشگی رفتیم قلعه رودخان.بابا باید از دانشجویای دانشگاه آزاد امتحان می گرفت تا 12 امتحانش طول کشید و دوستامون زودتر رفتن .منم هی بهشون سفارش می کردم زمین صاف باشه هاااااا.آخه اونها دختر دارن و دخترهاشون هم از کنارشون تکون نمی خورن منو درک نکردن و جایی که فکر می کردن صافه نشستن!!!ما هم مجبور شدیم بیشتر وقت تورو بغل کنیم شیطون بلا. روی هم رفته روز خیلی خوبی بود و حسابی بهمون خوش گذشت.با هم نشستیم و یاد دوران دانشجویی کردیم و اردویی که باهم 10 سال پیش به قلعه رودخان رفته بودیم. واقعاً کی این 10 سال گذشت؟!

حرفهام ادامه داشت اما تو نمیگذاری برم دوباره میامچشمک

پسندها (2)

نظرات (8)

مامان روژینا
4 تیر 93 8:27
سلام عزیزمهمیشه به شادی و گردش فدات شم در مورد قرارمون هم من مشکلی نداشتم بقیه بچه ها هر کدوم واسه روزای مشخص شده یه برنامه ای داشتن به هر حال نشد. ایشالا بعد ماه رمضون حتما همو میبینیم.
مامان محمدپارسا
پاسخ
سلام.ممنونم عزیزم.باشه بعد ماه رمضان ایشالاه همو ببینیم.
مهدیه
4 تیر 93 12:00
همیشه به گردش و شادی گلم
مامان محمدپارسا
پاسخ
ممنونم عزیزم
الهه مامان ابوالفضل
4 تیر 93 12:13
همیشه به گردش خانوم اپم به به بالاخره به ما سر زدین!!ممنون
maman elaheh
5 تیر 93 9:37
بخدا خیلی گرفتار ابوالفضل بودم دل تو دلم نبود از این به بعد زود به زود میام
مامان محمدپارسا
پاسخ
درکت می کنم عزیزم.ایشالاه پسرت همیشه سلامت باشه و شما بیای به ما سر بزنی
مادر هومان و هورمزد
6 تیر 93 15:29
سلام مامانی،ایشالله همیشه به گردش و شادی.ماباهم همشهری هستیم،اگر به پسرای منم سر بزنید خوشحال میشم دوست خوبم
مامان محمدپارسا
پاسخ
سلام همشهری.چشم حتمامیام
مامان روژینا
7 تیر 93 13:02
خواهش میکنم از اين نردبون نرو پايين! ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬گوش ميدي چي ميگم؟!! نرو پايين! ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬الو! نرو پايين! ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬بسه ديگه! نرو پايين! ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬آره؟ اينطوريه؟ اصلا برو... ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬هنوز كله شق هستي... نرو پايين ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬من ديگه باهات كاري ندارم ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬اي بابا! گوش كن عزيزم نرو! ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ميشه لطفا گوش كني؟!! ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬اشتباه ميكني اگه بري ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ببين، ديگه بهت نميگما! نرو پايين ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ عجب! خواهش ميكنم! ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬بيخيال نميشي؟؟ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬فرصت آخره، نرو... ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ ╬═╬ حالا كه به حرفم گوش نكردي باید بهت بگم دوستت دارم
مامان محمدپارسا
پاسخ
چه جالب.خوشم اومد
مادرهومان وهورمزد
10 تیر 93 13:54
مامانی ممنون که پیشمون اومدیبا افتخااااار لینک شدید
مریم مامان دونه برفی
12 تیر 93 8:53
سلام عزیزم . میبینم که اومدی شهرما ... خوش گذشت ؟ همیشه به شادی عزیزم ... من درکت میکنم چون هروقت با امیرعلی میریم قلعه رودخان وضعیت ما بهتر از این نیست.
مامان محمدپارسا
پاسخ
علیک سلام عزیزم. آره اولش قرار بود بریم جاده ماسوله.نمی دونم چرا نظر بچه ها عوض شد و رفتیم قلعه رودخان.واسه همه ما البته ما خانومهای جمع ، تجدید خاطره دوران دانشجویی بود.