17 ماهگی پسر گلم
محمدپارسا جون امروز 17 ماهه شدی.ماشالاه پسرم داره بزرگ میشه، دیگه آقا شده و هر روز تو دل بروتر میشه.
پسرم حالا تو هشت تا دندون داری!!حرف های مارو کاملاً متوجه میشی و بعضی کلمات رو میگی ویا با اشاره سعی می کنی منظورتو به ما بفهمونی.امان از وقتی که ما متوجه نشیم. مامان قربونت بره خیلی عصبانی میشی، گلم اینقدر حرص نخور.
پسر باهوش من!یاد گرفتی تا 10 بشماری. اک(ek)، دوو(doo) ، سه، چا ، پن ، شششش ، هف ، هش ، نووو، ده
بعدش هم واسه خودت دست می زنی.
نسبت به باز بودن درها حساسی. هر دری باز باشه میگی درو ببند. اونقدر تکرار می کنی تا درو ببندیم. حالا در اتاق باشه یا در ماشین یا در پارکینگ و...فرقی نمی کنه. امروز رفته بودیم دفتر اسناد . برای سهولت در رفت و آمد درها رو از لولا در آورده بودن. همش با دستت اشاره می کردی و می گفتی درش!! تعجب می کردی که چرا چارچوب هست اما در نیست.ماشالاه به پسر باهوشم.
از تعویض لباس خوشت نمیاد مگر اینکه بگم بیا بریم ددر. در این حالت فقط حاضری لباساتو عوض کنی. عصرها هم باید بریم بیرون وگرنه کلافه می شی و همش تکرار می کنی دد دد...
هنوز هم مثل قبل از غذا خوردن فراری هستی و هیچوقت تمایلی به غذا خوردن نداری و فقط دوست داری شیر بخوری.حتی بستنی که همه بچه ها دوست دارن رو هم دوست نداری. خیلی از این موضوع ناراحتم.
راستی پریروز اولین عکس پرسنلی رو هم گرفتی.