محمدپارسا جانمحمدپارسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

نفس مامان و بابا

یازده ماهگی محمدپارسا جان مبارک!

پسرم، عشقم، عمرم، نازنینم، امروز یازده ماهه شدی. یازده ماهگیت مبارک عزیز دلم. پسرم حالا که یازده ماهه شدی خیلی کارهای جدید یاد گرفتی. موقع خدا حافظی دست کوچولوتو تکون میدی و بای بای می کنی. بازی گل یا پوچ رو بلدی. یاد گرفتی موهاتو شونه بزنی .بلدی به تنهایی اب بخوری. وسایل بازی رو با یک دست روی زمین می کشی و باهاشون چهار دست و پا میری (مثل حالت ماشین بازی) البته ماشین بازی رو هم خیلی دوست داری و فقط با ماشینی که عمه حدیث بهت هدیه داده بازی می کنی. وقتی می پرسیم مامان کو؟ بابا کو؟ با نگاه کردن به ما نشون میدی. حرفهایی که این روزها می زنی : الو، له لو، بلو ، ای دو ، ماما و بابا هست که در طول روز مدام تکرار می کنی. مبل رو م...
11 دی 1392

اشاره

توی پست دوستی خوندم که مادر ماه را به کودکش نشان داده بود و کودک ماه را دیده بود و معنی اش را درک کرده بود. این موضوعی هست که چند روزی می شود حواسم به آن است. منظورم اینست که وقتی به محمدپارسا با انگشتم چیزی را نشان می دهم او فقط به نوک انگشتم نگاه می کند مثلاً وقتی به دریا رفتیم با دستم دریا را به او نشان دادم او فقط به انگشتم نگاه می کرد،این موضوع دارد نگرانم می کند. خدا کند که فقط مشکل عجول بودن من باشد.   ...
6 دی 1392

لباس ست

رفتم واسه پسرم لباس زمستونی برای بیرون بخرم.فروشنده یه شلوار قهوه ای گذاشته جلوم.بهش میگم ست با این شلوار چی دارین؟میگه اسپرته هرچی میشه باهاش پوشید.میگم کاپشن یا سویشرت ست باهاش هم می خوام.میگه خانوم 3 ساله دیگه کسی دنبال ست نیست!! منو میبینی...خب بنده خدا بگو ندارم این چه حرفیه! ...
18 آذر 1392

ده ماهگیت مبارک!

محمدپارسا جان امروز ده ماهگیش تموم شد و پا به یازده ماهگی گذاشت.خدایا ازت ممنونم. پسر عزیزتر جونم هر روز شیطون تر از قبل میشه.شکل و شمایل خونه هم عوض شده،آخه یاد گرفته در کابینت ها رو باز کنه وسایلشو خالی کنه و تا حالا خسارات زیادی به کریستالها و ظروف شکستنی خونه وارد شده که البته فدای سرش فقط به خودش آسیبی نرسه ایشالاه. وقتی میخوام از کشویی چیزی بردارم زودتر از من میرسه و خالیش می کنه!برای کاهش خسارات احتمالی درب کابینت ها و کشوها چسب کاری شده.نمی دونم این وضعیت تا کی ادامه خواهد داشت؟! الهی من به قربونش وقتی باهاش حرف می زنم انگاری می خواد جوابمو بده سر و صدا از خودش در میاره.بهش میگم برو فلان اسباب بازی رو بیار می...
11 آذر 1392

پایان غیبت

بالاخره بعد از یک ماه و یک هفته اومدیم.کجا رفته بودیم؟جایی نرفتیم بابا دلتون خوش!تلفن نداشتیم.داشتن کابل برگردان می کردن.البته ما آخرین نفری بودیم که تلفنمون وصل شد که فکر کنم از نحسی این خط بود که سر فرصت میام تعریف می کنم.بابت کابل برگردان کلی خسارت دیدیم که اونم به جای خودش جالبه.بگذریم مهم اینه که امروز تولد ده ماهگی پسر گلم هست و ما اینترنت داریم!!
11 آذر 1392

جشن تولد آراد

انگاری همین دیروز بود که آراد بدنیا اومد  من کلی ذوق کردم و حساب کتاب می کردم که چه روزی گلپسرم میاد و چقدر از آراد کوچکتر خواهد بود.یک سال گذشت.یادش بخیر چندتا از عکس های جشن تولد اراد که 2ابان92 برگزار شد را گذاشتم.   ...
3 آبان 1392

محمدپارسا در فروشگاه

امروز18مهر هست و تو دیگه ماشالاه اونقدر بزرگ شدی که داخل چرخ خرید بشینی.منم کلی ذوق کردم و از اولین تجربت عکس گرفتم. چند قدم جلوتر نرفته بودیم که یهو جیغت رفت هوا.آخه حس کنجکاویت گل کرد ودستتو لای میله ها فرو کرده بودی ونمی تونستی بیرون بیاری.داشتم سعی می کردم دستتو در بیارم که چندتا از دخترای فروشنده به کمکم اومدن و کلی نازت کردن و ادا اطوار واست در آوردن تا تو بخندی و نترسی. ...
18 مهر 1392

جشن دندونی محمدپارسا جان

جشن دندونی محمدپارسا جون جمعه12 مهر92 تقریبا مصادف با تولد هشت ماهگیش به خیر و خوشی برگزار شد.از کسانی که به ما افتخار دادن تشکر می کنم و کسانی هم که تشریف نیاوردن و منو خیلییییییی ناراحت کردن...بگذریم! اولین مروارید پسرگلم 92.6.29 وقتی که داشتم بهش شیربرنج می دادم رویت شدو من ذوق زده از همون روز شروع کردم به برنامه ریزی.دلم می خواست یه یادگاری خوب واسه پسرم بمونه وقتی بزرگ شد از دیدن فیلمش لذت ببره.نمی دونم تا چه حد موفق بودم. عکس در ادامه مطلب ما اینطوری به مهمونامون خوش آمد گفتیم از این دوتا شعر خوشم میومد در سایز A3 چاپ کردم     ...
16 مهر 1392